اهمیت آموزش و ارائه بینش به مشتری در فروش
یکی از مهمترین ارکان روش فروش چالشگر، آموزش و ارائه بینش به مشتری است. در طی پنجاه سال گذشته، عمده آموزشهای فروش متمرکز بر یک اصل بود: سریعترین راه برای رسیدن به موفقیت، تشخیص نیازهای مشتری است. در نتیجه باید سؤالات زیادی از مشتری میپرسیدید. اما مشکل این روش اینست که در بسیاری از مواقع مشتری نمیداند که نیازش چیست. خصوصاً اگر به دنبال فروش راهحل باشید، این تفکر تغییر میکند. شما باید ابتدا کشف کنید که نقاط پردردسر برای مشتری شما کدام نقاط هستند و سپس ارتباطی میان چیزهایی که خواب را از چشمان آنها گرفته و نیز آنچه شما میفروشید برقرار کنید.
بهجای پرسیدن از مشتری که چه چیزی نیاز دارد، تکنیک بهتر فروش این است که خودمان به مشتری بگوییم چه نیازی دارد. این دقیقاً کاری است که فروشنده چالشگر انجام میدهد. در انجام این کار چالشگران پرسشگران تراز اول جهان نیستند بلکه آموزگاران تراز اول هستند.
برنده بودن فروشنده چالشگر به دلیل درک دنیای مشتری نیست، بلکه به دلیل درک دنیای مشتری بهتر از خودش است.
چگونه فروختن مهمتر از چه چیز فروختن است
انجمن مدیران فروش از ۵۰۰۰ نفر از صاحبان، مدیران اجرایی و تأثیرگذاران خرید سازمانها و کسبوکارها، سؤالاتی درباره محرکهای فاداری نسبت به یک تأمینکننده پرسیده شد. نتایج بدست آماده از این تحقیق درباره عوامل مؤثر بر وفاداری مشتری نسبت به یک تأمینکننده، بسیار حیرتآور بود.
همانطور که در این نمودار میبینید، علیرغم تصور بسیاری، شرکت و برند و خدمات و محصولات آن تأثیر نسبتاً پایینی در وفاداری مشتری دارند و مجموعاً ۳۸ درصد از هواداری مربوط به برتری رقابتی در این دو مورد میباشد. همچنین نسبت ارزش به قیمت نیز پایینترین تأثیر را در وفاداری دارد، یعنی فقط ۹ درصد. پس ۵۳ درصد باقیمانده مربوط به چیست؟
باقیمانده وفاداری مشتری به توانایی بهتر عمل کردن نسبت به رقیب در رقم زدن تجربه فروش بر میگردد. بیش از ۵۰ درصد وفاداری مشتری نتیجه چیزی نیست که شما میفروشید بلکه به نحوه فروش شما وابسته است. یعنی اگر برند، محصول و قیمت شما بینقص باشد، ولی در ارائه تجربه خرید ضعیف باشید، به احتمال زیاد در رقابت شکست میخورید.
تأثیر بینش در بهبود تجربه خرید مشتری
از میان ۵۰ ویژگی که در تحقیق وفاداری از پاسخدهندگان پرسیده شد، ۱۷ مورد در گروه تجربه مشتری قرار میگرفت. مهمترین این ویژگیها، در موارد زیر خلاصه شدهاند:
- فروشنده درباره بازار، دیدگاههای خاص و ارزشمندی ارائه میدهد.
- فروشنده به ما کمک میکند گزینههای مختلف را بررسی کنیم.
- فروشنده پیوسته به ما مشاوره و راهنمایی ارائه میدهد.
- فروشنده به ما کمک میکند دچار دردسر نشویم.
- فروشنده با ما درباره موضوعات و پیامدهای جدید آموزش میدهد.
- خرید از تأمین کننده آسان است.
- از تأمین کننده در سراسر سازمان ما حمایت میشود.
همانطور که میبینید پنج مورد اول مستقیماً به نیاز مبرم به یادگیری چیزی توسط مشتری اشاره دارد، نه نیاز به خرید. آنها به دنبال تأمینکنندهای هستند که برای آنها فرصتهایی جهت کاهش هزینه، افزایش درآمد، نفوذ به بازارهای جدید و کاهش ریسک به روشهایی که هنوز شناسایی نکردهاند پدید آورد.
چیزی که بهترین تأمینکننده را از دیگران متمایز میکند، کیفیت محصولاتش نیست، بلکه ارزش بینشهایی (Insight) است که ارائه میدهد. ایدههای جدیدی که به مشتریان کمک میکند به روشهایی پول درآورند یا در هزینههایی صرفهجویی کنند که حتی نمیدانستند امکانش وجود دارد.
بهترین شرکتها از طریق کیفیت محصولاتی که میفروشند برنده نشدهاند. بلکه از طریق کیفیت بینشی که به عنوان بخشی از فرایند فروش ارائه میدهند به این نقطه رسیدهاند. مشتریان برای مهارت فروشندگان در آموزش و ارائه بینش ارزش بیشتری قائل هستند تا مهارت تشخیص نیاز.
بینش به معنای آموزش روشهای جدید تفکر به مشتری و وادار کردن او به تفکر مجدد درباره دیدگاهها و رویکردهای فعلیاش است. این کاری است که فروشنده چالشگر انجام میدهد.
آموزش و ارائه بینش به مشتری چگونه باید باشد؟
آموزشهای ما ممکن است برای مشتری خوب باشد اما لزوماً برای کسبوکار ما خوب نباشد. اینکه مشتریان را با ایدههای جدید به چالش بکشانید خوب است، اما نکته دیگر این است که اطمینان حاصل کنید در ازای آن پولی به شما پرداخت میکنند.
ما این رویکرد را آموزش تجاری مینامیم: آموزش و ارائه بینش به مشتری چیزی جدید و ارزشمند به مشتریان درباره کسبوکارشان (همان چیزی که آنها میخواهند) و به روشی قابل اعتماد که منجر به برد تجاری برای ما میگردد. آموزش تجاری چهار قانون کلیدی دارد:
قانون اول آموزش تجاری: مشتری را به سمت تواناییهای منحصربهفردتان هدایت کنید
آموزش تجاری باید به قابلیتهایی مرتبط شود که در آنها از رقبا بهتر هستید. باید کاری کنید که مشتری به فرصتهای جدید برای صرفهجویی در هزینه یا کسب درآمد بیشتر فکر کند، یعنی فرصتهایی که او را وادار به اقدام کند.
شما زمانی واقعاً موفق میشوید که مشتری بپرسد: “وای! عالی! چه کار کنم که این اتفاق برای من هم بیفتد؟” و سپس شما پاسخ دهید: “خوب بگذارید به شما نشان بدهم که چرا ما بهتر از هر کس دیگری قادریم در تحقق آن به شما کمک کنیم”.
در دنیای امروزی همه شرکتها نوآور، راهحل محور، متمرکز بر مشتری و دوستدار محیط زیست هستند، پس چه چیزی تمایز ایجاد میکند؟ احتمالاً قیمت. پس آموزش و ارائه بینش به مشتری باید با تواناییهای منحصربهفردمان مرتبط باشد.
قانون دوم آموزش تجاری: فرضیات مشتری را به چالش بکشید
هنگام آموزش و ارائه بینش به مشتری باید در واقعیت چیزی به دانش او اضافه کنید. باید مفروضات او را به چالش بکشید. چه داده، اطلاعات یا بینشی را میتوانید در برابر مشتری قرار دهید که موجب تغییر چارچوب (Reframe) روش تفکر او در مورد کسبوکارش شود.
باید کسبوکار مشتری را بهتر از خودش بشناسید. یا حداقل آن بخش از کسبوکارش که به قابلیتهای شما مرتبط میشود.
این همان مهارتی است که رابطهسازان در آن دستوپا میزنند. فروشندگان چالشگر به جای “من کاملاً موافقم” میدانند مشتری زمانی روی ریل صحیح قرار گرفته که بگوید “آه، تاکنون به این شکل به قضیه نگاه نکرده بودم”. شما به مشتری روش تفکری متفاوت برای نگاه کردن به کسبوکارش را دادهاید.
قانون سوم آموزش تجاری: کاتالیزور برای اقدام
تنها تغییر تفکر مشتری کافی نیست، باید کاری کنید که در نهایت دستبهکار شوند. قبل از اینکه مشتری را به انجام کاری متقاعد کنید، باید ابتدا به آنها نشان دهید که بینشی که ارائه میدهید، قطعاً ارزش اقدام کردن و عملیاتی شدن را دارد، به خصوص وقتی آن بینش با دیگر تفکرهای موجود در سازمان مشتری در رقابت مستقیم باشد.
شما باید بازگشت سرمایه (ROI) ناشی از پیادهسازی بینش جدید را به مشتری ارائه دهید نه صرفاً ROI ناشی از خرید محصول. مشتری قبل از خرید باید بداند حل مشکل چه دستاوردی برای او دارد.
قانون چهارم آموزش تجاری: قابلیت تکرار در میان مشتریان
از نظر عملی واقعگرایانه یا شاید منصفانه ینست که از فروشندگان خود انتظار داشته باشید بدون حداقل حمایت سازمانی، خودشان بهتنهایی کسبوکار مشتریان را بهتر از آنها درک کنند.
سازمان شما باید بینشهای قدرتمند و کوچکی طراحی کند که به تعدادی راهحل خاص و حتی کوچکتر منجر شود که همگی قابل کاربرد در مجموعه وسیعی از مشتریان باشند. درنتیجه مشتریان را باید بر اساسا نیاز یا رفتار بخشبندی کنید. و برای هریک از این بخشها بینشهای مجزا آماده کنید.
گامهای ایجاد گفتگوی آموزشی در فروش
اگر میخواهید مشتریان سرسخت را متقاعد کنید تا نهتنها متفاوت فکر کنند، بلکه متفاوت عمل کنند، یک طرح تجاری جذاب با داده، نمودار و گراف مؤثر نخواهد بود. اگر یک گفتگوی آموزشی را به خوبی اجرا کنید، باعث میشود مشتریان درباره پولی که هزینه کردهاند، یا درآمدی که از دست دادهاند، یا ریسکی که در معرض آن بودهاند و خبر نداشتهاند احساس بدی پیدا کنند. اما اگر داستان شما به اندازه کافی هر دو بخش مغز را تحریک نکند (منطقی و احساسی)، مشتری شما ممکن است هیچ تصمیمی نگیرد، یا اصلاً تصمیم درستی نگیرد، چراکه بخش منطقی مغز مشتری به اندازه کافی قادر نیست انرژی لازم را برای تغییر در وضعیت مشتری تأمین کند.
شما باید به این سؤال کلیدی که قلب و روح گفتگوی آموزشی تجاری است، پاسخ دهید:
“چه چیزی برای مشتری بیش از آنچه فکر میکنند هزینهزاست و تنها ما میتوانیم مانع آن شویم؟”
شما برای اینکه بتوانید گفتگوی آموزش و ارائه بینش به مشتری را با یک ریتم هدفمند پیش ببرید، باید ۶ گام زیر را انجام دهید:
گام ۱ گفتگوی آموزشی: گرمابخشی (Warming Up)
بعد از تشریفات اولیه، یک گفتگوی آموزشی که خوب طراحی شده باشد، با ارزیابی چالشهای اصلی مشتری آغاز میشود. بهجای پرسیدن درباره اینکه “چه چیزی به تازگی خواب را از چشمان شما ربوده است؟” با شرح چالشهای مهمی که در شرکتهای دیگر میشنوید و میبینید آغاز کنید.
هیچ وقت نشان دادن این مسئله به مشتریان که آنها در تحمل فشارهای ناشی از چالشهایشان تنها نیستند، را کم ارزش تلقی نکنید. سپس بررسی خود را با پرسش نظرات آنها در این باره جمعبندی کنید.
وقتی به مشتری میگویید من دنیای شما را میشناسم و من اینجا نیامدهام که زمان شما را هدر بدهم و از شما بخواهم چیزهایی درباره کسبوکارتان به ما بیاموزید، وارد شرایطی میشوید که ما آن را فروش فرضیهمحور مینامیم. به جای پیشروی با سؤالات باز درباره نیازهای مشتری، شما به فرضیههایی از نیازهای مشتری شروع میکنید که از تجارب و تحقیقات شما نشأت گرفته است.
خود را فردی نشان دهید که ارزش گفتگو دارد. حداقل با این روش از آن دسته از مشتریانی که مقاومت میکنند، پنج دقیقه دیگر وقت خریدهاید.
گام ۲ گفتگوی آموزشی: تغییر چارچوب (Reframe)
تغییر چارچوب مهمترین کاری است که در یک گفتگوی آموزشی انجام میشد. برای ادامه راه بر طبق چالشهایی که مشتری در گام ۱ از آنها آگاه شد، شما باید دیدگاه جدیدی را به وی ارائه دهید، که آن چالشها را به مشکل یا فرصتی بزرگتر مرتبط کند که مشتری تاکنون از آن آگاه نبوده است.
تغییر چارچوب به خود بینش میپردازد. تنها سرتیتر خبر است و مثل بسیاری از سرتیترهای خبر، هدف شما از بین بردن گارد مشتری، هنگام ارائه دیدگاهی غیرمنتظره است، تا آنها را متعجب و کنجکاو کنید و علاقه مند شوند بیشتر بشوند.
واکنشی که در این گام باید به دنبالش باشید این نیست که مشتری بگوید: “ما کاملاً موافقیم! این دقیقاً چیزی است که ما داریم روی آن کار میکنیم” بلکه این باید باشد: “آه!!! تا به حال اینگونه به موضوع فکر نکرده بودیم”. اگر اولین واکنش مشتری به بینش شما موافقت توأم با شور و شوق باشد پس در واقع به آنها چیزی نیاموختهاید.
تا الان شما روش جدیدی برای تفکر درباره کسبوکار به مشتری خود نشان دادهاید و پنج دقیقه دیگر برای خود زمان خریدهاید. حالا باید نشان دهید چرا این تفکر جدید اهمیت دارد.
گام ۳ گفتگوی آموزشی: غرق منطقی (Rational Drowning)
غرق منطقی یا غرق کردن مشتری با استدلال و دلایل عقلانی، جایی است که با بیان یک مورد کسبوکاری به مشتری نشان میدهید، چرا تغییر چارچوب در گام ۲ ارزش وقت و توجه از جانب مشتری را دارد.
اکنون وقت آن است که دادهها، اشکال، جداول و نمودارهای مورد نیاز برای نشان دادن هزینه مشکل یا اندازه فرصتی که مشتری از آن صرفنظر کرده را ارائه کنید. شما با منطق ثابت میکنید که مشتری در کسبوکارش در حال غرق شدن است.
بازاریابان این را عامل FUD یعنی ترس (Fear)، عدم اطمینان (Uncertainty) و شک (Doubt) مینامند. اگر ارائهتان به خوبی انجام شود، واکنش مشتری اینچنین خواهد بود: “عجب! نمیدونستم که اینطور پولمان را به هدر میدهیم!” یا “هیچ وقت به این مسئله به عنوان یک فرصت فکر نکرده بودم. باید دنبالش را بگیریم وگرنه از دست میرویم.”
حالا نوبت محاسبه بازگشت سرمایه (ROI) میرسد. اگر محاسبه ROI شما مستقیماً درباره محصول و خدمتتان است، دارید اشتباه میکنید. قبل از اینکه نشان دهید راهحل شما چگونه با یک روش اقتصادی یک چالش کلیدی از مشتری را برطرف میکند، باید مشتری را متقاعد کنید که این چالش ارزش آن را دارد که قبل از بقیه حل شود.
گام ۴: تأثیر احساسی (Emotional Impact)
تأثیر احساسی یعنی مطمئن شوید که مشتری خود را در میان داستانی میبیند که شما تعریف کردهاید. هیچ چیز آزاردهندهتر از این نیست که یک استدلال جذاب را طرح کنید و مشتری به شما بگوید “بله میفهمم چه میگویید، و مطمئناً برای بسیاری از مشتریها هم مهم است؛ اما هر چه تلاش میکنم متوجه نمیشوم که برای ما چه کاربردی دارد. ما وضعیت بسیار متفاوتی داریم.” این یکی از لحظات تلخ در فروش است.
چگونه به "ما متفاوت هستیم" پاسخ خواهید داد؟
یک فروشنده متوسط شروع میکند به ارائه نمودارها، اسلایدها و اطلاعت بیشتر. درحالیکه اینطور نیست که آنها داستان شما را باور نکردهاند، بلکه مسئله این است که آنها احساس میکنند این داستان، داستان آنها نیست. باید کاری کنید که با بینش شما همزادپنداری کنند.
شما باید داستانتان را به آنها مرتبط کنید و این جایی است که قابلیت داستانگویی فروشنده چالشگر به میان میآید. تأثیر احساسی دنبال اعداد نیست بلکه دنبال روایت گویی است. باید تصویری از شرکتهایی ترسیم کنید که رفتارشان مانند مشتری شما بوده و به وضعیت بدی دچار شدهاند.
بنابراین داستان با جملاتی شبیه به این شروع میشود: “من میفهمم که شما کمی متفاوت هستید، اما اجازه بدهید به شما بگوییم که این مسئله را در شرکتهای مشابه شما هم دیدهایم…”
واکنش مشتری به داستان شما اینچنین باید باشد: “عجب! انگار شما در شرکت ما کار میکردهاید. بله ما همیشه این داستان را داریم. خیلی عذابمان میدهد.” و اینگونه است که شما تیر خلاص “ما متفاوت هستیم” را با ایجاد یک ارتباط احساسی بین دردی که در داستانتان تعریف میکنید و دردی که مشتری شما هر روزه در سازمانش حساسس میکند، شلیک میکنید.
اگر مشتری باز هم فکر میکند که متفاوت است یا با مشتری اشتباهی روبرو هستید یا داستان اشتباهی را انتخاب کردهاید.
در پایان این گام مشتری چالش یا فرصت را از آن خود میداند و اکنون دنبال یک راهحل است.
گام ۵ گفتگوی آموزشی: راه جدید (A New Way)
با ورود به گام ۵، مشتری را درباره وجود یک مشکل مهم متقاعد کردهاید. اکنون باید آنها را نسبت به راهحل متقاعد کنید. بااینکه در این مرحله ارائه قابلیتهای شما میتواند بسیار وسوسهانگیز باشد، اما خوددار باشید، گام ۵ هنوز درباره راهحل است نه درباره تأمینکننده.
در این گام داستان درباره این نیست که اگر از شما بخرند چقدر زندگیشان بهتر میشود، بلکه دنبال نشان دادن آن است که اگر متفاوت عمل میکردند، چقدر زندگیشان بهتر میشد. مسئله متفاوت رفتار کرن است نه خرید متفاوت.
مشتری در پایان این مرحله باید بگوید: “درست میگویید، کاملاً منطقی به نظر میرسد. این همان کاری است که باید انجام بدهیم.” یا “میخواهم شرکتمان این گونه باشد”.
اکنون شما آماده رفتن به گام ۶ هستید، یعنی راهحل شما.
گام ۶: راهحل شما (Your Solution)
هدف شما در گام راه حل شما، این است که نشان بدهید چگونه راهحل شما بهتر از هر کس دیگری میتواند به آنها کمک کند تا متفاوت عمل کنند.
فروشندگان اغلب درباره این گام آموزش بسیاری دیدهاند زیرا بسیار سرراست است. شما باید ثابت کنید که در ارائه راهحلی که در گام ۵ روی آن توافق کردهاید، از بقیه بهتر هستید.
همانطور که گفتیم روش فروش چالشگر به غیر از آموزش و ارائه بینش به مشتری، ارکان دیگری نظیر سازگارسازی پیام برای نفوذ و به دست گرفتن کنترل فروش دارد و داشتن همه این روشها است که شما را به عنوان یک فروشنده موفق، متمایز میکند.